چکیده این مطالعه بر جایگاه نقاشی در مواجهه با بحران بازنمایی و مرز میان هنر و غیرهنر متمرکز است؛ بحرانی که از دل آوانگاردهای قرن بیستم سربرآورد و در وضعیت معاصر به شکل گسترشیافتهای تداوم یافته است. این مطالعه با رویکردی تحلیلی-تطبیقی و بر پایهی نظریات کلمنت گرینبرگ دربارهی خلوص رسانهای، ایدهی پایان هنر در اندیشهی آرتور دانتو، و مفهوم وضعیت پسامفهومی نزد پیتر اوزبورن، در پی تبیین این پرسش است که آیا نقاشی معاصر همچنان میتواند در نسبت با بازنمایی معنا یابد یا باید در افق پسامدیوم بازتعریف شود. یافتههای پژوهش نشان میدهد که منطق نفی در جنبشهای آوانگارد، هرچند به گسست از بازنمایی تقلیدی انجامید، اما زمینهی دگرگونی در ماهیت نقاشی را فراهم کرد. از نیمهی قرن بیستم، آثار هنرمندانی چون رابرت راشنبرگ و لوسیو فونتانا مرزهای بوم و نقاشی را شکستند و راه را برای ورود به وضعیت پسامدیوم، به تعبیر کراوس، هموار کردند و امکان ظهور نقاشی در قالب اندیشیدن به خودِ مدیوم را آشکار ساختند. تحلیل مبانی نظری و مصادیق تاریخی در این مطالعه بیانگر آن است که بحران بازنمایی نه نشانهی پایان نقاشی، بلکه مجالی برای تداوم و بازآفرینی آن در بستر گفتمانهای چندرسانهای معاصر است. بدینترتیب، نقاشی در وضعیت کنونی، بهجای حفظ ثبات رسانهای، به سوی نوعی سیالیت مفهومی و بازاندیشی مداوم در مرزهای هنر و غیرهنر حرکت میکند.
Ashrafi S. The Boundary Between Art and Non-Art in the Face of the Crisis of Representation: From the Avant-Garde to Contemporary Art. 3 2025; 5 (9) : 1 URL: http://art-studies.ir/article-1-175-fa.html
اشرفی سیما. مرز هنر و غیرهنر در مواجهه با بحران بازنمایی: از آوانگارد تا معاصر. 1. 1404; 5 (9) :7-28